شب که می آید مرا در شعر پیدا می کنندماه و لبخندش زمین را غرق رویا می کنندشیشه های پنجره پرده به تن دارند بازقصه ی مهتاب را بی جامه نجوا می کنندرد پاهایی که جامانده میان دفترمکوچه کوچه رازهایم را هویدا می کنندیک طرف درد گذشته یک طرف فردای ماتبرکه ی تنهاییم را شکل دریا میکنندخواب میدیدم یا ،دنیا همین بودست وبس!این سفر را باز هم، با ما مهیا می کنند؟آمدم با گریه و خندیدن از یادم برفتمهربانیِ تو را اینگونه معنا میکنند ؟کاش، از اول مرا بال کبوتر بود کاشلحظه ی پرواز را نیت فرادا می کنند؟#فاطمه_ مقامی♥️⚜♥️⚜♥️⚜♥️ + نوشته شده در پنجشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 16:4 توسط فاطمه مقامی | بخوانید, ...ادامه مطلب
موهای سرم بلند و بی همتا بودانگار که این موج، شب دریا بودبی میلی باران به زمین هم گویاتقصیر و گناهش به سر ماها بودهر نره خره کثیف و هیز و بیمارتحریک شد و توی دلش اما بوددر معرکه ی دزدی و توجیه و دروغدستور فقط روسری زن ها بوداز دامن زن مرد به معراج رود !ای کاش که حقم به زمین پیدا بوداز زن تو فقط دو تار مو فهمیدیاز ته بزنم که برسرش دعوا بودپرهای کبوتران اگر خونین استپرواز برای بهترین فردا بود#فاطمه_مقامی + نوشته شده در جمعه ششم آبان ۱۴۰۱ ساعت 19:40 توسط فاطمه مقامی | بخوانید, ...ادامه مطلب
باران در گوشی سخن از سفر نزن بر شیشه ی قلب من شرر شرر نزن این دل که میان سینه ام در حبس است با خواهش و التماس خود ضرر نزن امروز فدای فردای خیالی شده است ای وای نرو ...پای به این گذر نزن من غرق به آهنگ صدای تو شدم حسرت به دل عاشق و منتظر نزن باران من و تو مقصدمان خانه ی اوستافکار پریشان شده را به سر نزن آبستن غم های فراوان نکنم !!!! فریاد نشو حرف به گوش کر نز, ...ادامه مطلب